سفرنامه ی پیام الملوک (بخش 9)
(بخش 9) (1393/5/9) (19:52:15)
فارسان و کوهرنگ را پشت سر گذاشتیم و تونل کوهرنگ را دیده و بازگشتیم! الحق که دیدنش زاید بود!!! سرویس های بهداشتی اش در شأن آدمی نبود! اگر بود، آب نبود، یا آب بود و مایع دستشویی نبود؛ و وقتی این دو بود، اولی نابود بود!!! به عبارتی آب و مایع بود اما سنگ دستشویی تا خرخره اش پر بود، یا شیشه ی در اش شکسته بود و یا کسی خودش را خالی کرده بود لکن تمیزکاری نکرده بود!
در کل فرهنگ مردم نقاط مختلف از کیفیت سرویس های بهداشتی اش مشخص میشود! * به این دلیل کوهرنگ ما را دلچسب نبود. اکنون باز میگردیم به فارسان یا به احتمال بیشتر به شهرکرد؛ برای تناول کردن شام و همچنین خواب.
باید بهتر از این میشد که نشد. حتی والیبال هم نزده ایم! به هر حال هوایی خورده ایم که این مارا بسیار کفایت میکند! باشد که خوب تر شود. در ضمن دلمان شیراز را میخواهد. (چرا که در آن لحظه موسیقیِ متنی پخش میشد که میخوانید:)
موسیقی متن: ای قربون شیراز که مهربونن (2 بار)
دل دارن و صفا دارن و غمِ دلتو میدونن
(آی گفتی...)
* : این جمله یکی از پایه گذاران این پست بود: قیاس تن به آب و بلانسبت دست به آب (بخش 1)
هرچند اصفهان خودمون همیشه تمیز ِ دستشویی هاش (-B
با اینکه مسافر زیاد میاد