!صفحه ی شخصی پیامُ الملوک

!...آن پادشاهِ خوش سلوک

!صفحه ی شخصی پیامُ الملوک

!...آن پادشاهِ خوش سلوک

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ب.ظ

خلاقیت!!!

زین پس اینجانب اگر روزی هوس (حوس) کرده، روی اعصاب مدیران وب راه رفته، و آنان را به ظاهر با روی خوش، به وبلاگمان دعوت کنیم از این متنِ "خود نگاشته" استفاده مینماییم!


عجب وبلاگی، چه متنی، چه پستی، چه زیبا قلمی!

فک کنم "دست به نظرت" هم خیلی خوب باشه!

با مطلب "فلان" آپ هستم! بیا نظر بده ببینم نظر دادنت خوب هست یا نه!
.
.
.
و این گونه بود که روباه، کلاغ را به وبلاگ خود دعوت نمود و قالب پنیرش را بِرُبود!!!
:)))


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۴۲
پیام پژوهان
پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۲۵ ب.ظ

کمی تفکر!


زندگی
.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۲۵
پیام پژوهان
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ق.ظ

سفرنامه ی پیام الملوک (بخش 8)

(بخش 8) (1393/5/8) (12:10:15 ظهر)


بروجن را بهتر از سمیرم دیدیم. همه چی مهیا بود. مِن جمله سرویس بهداشتی که نیاز رفع حاجت را به خوبی پاسخ می داد. در آنجا بستی خوردیم و کمی هلو خریده به سمت شهرکرد "به راه افتادیم". در مسجد بین راهیِ خوبی نماز خوانده و دوباره "به راه افتادیم". درشهرکرد که هوایش کمی خنک بود شکم را سیر کرده با وقفه "به راه افتادیم"

(کلا در این مسافرت "به راه می افتادیم"!!! رسیدن به مقصد، شروع "به راه افتادن" دیگری بود که لابد نشستن و تفریح کردن ما را نمی شاید!) حال به فارسان و شاید کوهرنگ میرویم. باشد که به جای خوشی برسیم!


موسیقی متن: اگه بگی که میمونی،

منو به هرچی که بخوام میرسونی#


#مسابقه ی خودشیرینی: جای خالی را با توجه به شعر پر کنید: شاعر خطاب به ...

جواب الزاما باید منغوز* و آمیخته با طنز باشد.

فرصت ارسال آثار فقط و فقط تا زمان مرگ بنده!!!




* منغوز: کلمه ای خویشتن در آوردی به معنای مورد نغز واقع شده! اصن همون جک!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۰
پیام پژوهان
پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۳۹ ق.ظ

قیاس "تن به آب" و بلانسبت "دست به آب" !!! (بخش 2)

در پست قبلی به تبیین مرزهای بین دستشویی صحرایی و دستشویی غیر صحرایی پرداختیم و ویژگی های آن دو را برشمردیم. اکنون آن را با تن به آب قیاس مینماییم!


نکته: اولویت ما در تن به آب حمام است، نه استخر.



حمام به نوبه ی خود از مهمترین بخش های زندگی آدمیست "و بدانیم اگر حمام نبود زندگی چیزی کم داشت" * ! در حمام عمق تفکراتمان متغیر است. ابتدا پیرامون خود و دیگران و به مرور به مشکلات جامعه ای و مملکتی، سپس موضوعات روز جهان و در آخر کار به جایی میرسد که به دنبال پاسخی برا پرسشهایی چون "علت خلقت آدمی" "اثبات وجود خدا" "جایگاه جن، شیطان و جادوگر در عالم"** و... میگردیم!

در حمام کم پیش می آید خاطره ای را یادآور شویم و یا موضوع مهمی را به یاد آوریم و یا راه حل مشکلی را بیابیم؛ دستیابی به اینگونه مسائل فقط و فقط  از راه دست به آب به دست می آید. چرا که در دستشویی وقت اندک است و کفاف مسائل حیاتیِ زندگیِ آدم چون علت خلقت آدمی را نمیدهد، لکن مسائل سطحی را به خوبی و با دیدی باز دیده و گره می گشاید!

کم پیش می آید بعد از دست به آب احساس کنیم خستگیمان در رفته و اکنون آرام گشته ایم، (لازم به ذکر است آن احساسِ سبکیِ ملموس، مالِ چیز دیگریست!!! ) اما پس از حمام و به خصوص استخر خستگی از بدن برون رفته و بدین دلیل حالمان مالامال از خوبی میگردد.

دست به آب مانند refresh ای در دسکتاپ زندگیمان است! اگر نباشد ما از نمیتوانیم روزانه حداقل 10 دقیقه از تفکرات تلخ برون دستشویی به رویاهای شیرین درون دستشویی دست پیدا کنیم! حمام طولانی است و وقت گیر، بیشتر شبیه restart است!

 

در طی پژوهش های میدانی صورت گرفته اثبات شده که در دستشویی،نمیتوان حمام کرد، لکن در حمام میتوان "تا حدی" خود را خالی نمود که این نقطه ضعفی برای دست به آب و خورشید فروزانی برای تن به آب است!

 

جالب به ذکر است که دستشویی به جز فعل "دستشویی کردن" (بلانسبت البت) دو فعل زیر مجموعه ی دیگر نیز دارد که بر اساس نوع ماده ی خروجی، از جهت مایع و یا جامد بودن آن، استفاده میشود، اما اینجانب از به کار بردن واضحات معذورم! ولی حمام ، جز همان فعل "حمام کردن" چیزی در بسات (بساط، بصاط، بثاط، بصاط، بثات ... اصلا همون سفره!!!) ندارد، بس که ایشان صاف و ساده اند!

 

جالبه بدونید شکسپیر در پاسخ به این سوال که ازش پرسیده شد: دستشویی بهتره یا حمام؟" گفته "بودن یا نبودن! مسئله اینست!" یعنی مهم نیست کئومش بهتره مهم اینه که کدومش وجود داره که الحمدلله امروزه جفتش موجوده و مثل دوره ی شکسپیر نیست که فقط یکیش اون هم عمدتا دستشویی، در دسترس باشه!

 

همین دیگه! دفعه دیگه ای که خواستید برید دست به آب و یا تن به آب به این فکر کنید که شاید این آخرین بارتون هست و فکرتون به این و اون مشغول نکنید و کیف ها کنید از برای خویش!!!




* با اقتباس از جمله ی سهراب سپهری که میفرماد: و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت... (شعر صدای پای آب)

**نام کتابی توپ از استاد اصغر طاهر زاده!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۳۹
پیام پژوهان
يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۲۳ ب.ظ

قیاس "تن به آب" و بلانسبت "دست به آب" !!! (بخش 1)

همانطور که از پیش مطلبی چَرَند گفته بودیم که میخواهیم این دو را با هم روبرو کنیم و از مزایا و معایب هرکدام بگوییم،.. خب میگوییم! (با کمبود فعل مواجه گشتیم) والو!


تن به آب استعاره از حمام یا استخر است که خداروشکر نیازی به بلانسبت ندارد!

دست به آب هم که استعاره از همان بلانسبتِ " زایدُ ذکر " هست!


ابتدا لازم است موضوع دست به آب را کاملا باز کرده تا در این قیاس دچار مشکل نشویم! این شما و این بخش اول این موضوع:



دست به آب دو جایگاه کلی دارد : یکی دستشویی صحرایی و دیگری دستشویی غیر صحرایی که به عقیده ی اینجانب دومی یکی از نعمت های والای بشری است که میلیارد ها نفر مدیون اولین ایده پرداز این مدل از دستشویی ها هستند! شخصی که تحولی عظیم در نظام دست به آب به وجود آورده! خدایش بیامرزد! (اصلا بر روح پر فتوحشان صلوات!!!)

دستشویی صحرایی یکی از بزرگترین چالش های زندگی آدم های امروزی و خصوصا شهر نشین است که خدارا شکر فقط هنگام تفریح و مسافرت آن را تجربه میکنند؛ چرا که یافتن مکانی دور از رادار چشم های افراد و پناه گرفتن در پس بوته ای، درختچه ای ، درختی... به طوری که زمین آن دارای شیب ملایم و تهی از خس و خاشاک آزار دهنده باشد، کاریست سخت و طاقت فرسا که اگر به درستی و با تلاش و پشتکار فراوان و همچنین داشتن امید بسیار همراه نباشد موجبات آبروریزی خویشتن فراهم میگردد! لیکن ما باید این را قدر بدانیم چرا اگر روزی دشمن بر خاک ما دست درازی کند ما دیگر در امر استتار نیازی به آموزش نخواهیم داشت!

این گونه دست به آب رفتن ها آرامش ذاتی نهفته در اجابت مزاج را از انسان میگیرد، زیرا تا تمام شدن آن امر مهم، آدم از هر خش خشی ترسیده و در هر زمان آماده ی واکنش میباشد و بار ها سرش را مانند جغد به اطراف میچرخاند!

 

دستشویی غیر صحرایی از آن گونه دست به آب هاست که کلی به آدم میچسبد خصوصا اگر ساعتی دل درد یا کلیه درد را پشت سر گذاشته باشد! در این مدل دستشویی ها به دلیل قرار گرفتن در محیطی متفاوت، با دیوار هایی که بر فاعل، محیط گشته اند و احساس امنیت فوق العاده ای را به او القا میکنند، تفکر آدمی به ماورای جهان هستی هم سلوک کرده و با دیدی باز، ایده هایی ناب می یابد، یا امر مهمی را یادآور میشود! فقط خدا میداند که کدام یک از ایده های بزرگ جهان امروز در مکانی موسوم به سرویس ها ی بهداشتی جرقه  خورده است!

اوج احساس آرامش در هنگام رفع حاجت در این گونه دستشویی ها صورت می گیرد؛ در جایی که گویی آدمی برای لحظه ای از دنیای مادی فاصله گرفته و وارد فضایی با جوی متفاوت و ناشناخته و گاهاً خفه کننده ی  "دستشویی" میشود!

.

.

.

دستشویی ها در شناخت شخصیت آدم ها نقش مهمی را ایفا میکنند. از دستشویی های بین راهی و درون شهری به راحتی میتوان  فرهنگ مردم آن مرز و بوم را شناخت، عملکرد شهردار منطقه را ارزیابی نمود، و میزان فداکاری و ایثارگری مردم را بر اساس اولویت دادن به فردی که تا لحظاتی دیگر عامل ریختن آبروی خودش است حتی اگر وی در انتهای صف باشد را تشخیص داد!

یادمان نرود که توماس ادیسون متحول گر زندگی انسان ها، آلبرت انیشتین متحول گر نظام فیزیک، بیل گیتس و استیو جابز متحول گر عصر حاضر، ساعت های بسیاری از عمرشان را در هنگام دست به آب، بر روی ایده های بسیار بزرگشان فکر کرده اند!

 ما در آنجا به چه فکر میکنیم؟! آیا وقت تغییر فرا نرسیده است؟!


:))


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۲۳
پیام پژوهان
يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ق.ظ

با اجازه میرویم "تن به آب" !!!

میدونید چی خوبه؟!

این که خسته باشید...

و کلاس شنا داشته باشید!

آی حال میده...!!!


البته انصافا "دست به آب" هم همون کیفی رو به آدم میده که "تن به آب" میده! اما اگه دست به آب زمانِ استانداردشو بیشتر کنه بهتره!!!
اصلا شاید سرِ حوصله نشستم این دو رو باهم قیاس کردم تا بلکه "از قیاسش خنده آمد در میان" !!!
.
.
.
حدیث از پیامبر فک کنم: شنا بهترین ورزش برای مومن است!
"مفهوم" یک حدیث از امام علی فک کنم: هر گاه حالتان نامساعد و گرفته بود و علت آن را نمیدانستید آبی به سر و صورت خود بزنید!
.
.
.
آقو گشتیم به نتایجی نیک رسیدیم:

پیامبر صلی الله علیه و آله :به فرزندانتان شنا کردن و تیراندازى بیاموزید .


پیامبر صلی الله علیه و آله :بهترین سرگرمى مؤمن شنا است .


پیامبر صلی الله علیه و آله :حقّ فرزند بر پدرش این است که . . . به او شنا کردن بیاموزد .


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۰۳
پیام پژوهان
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۸ ب.ظ

سفرنامه ی پیام الملوک (بخش 7)

(بخش 7) (1393/5/8) (ساعت 12:10:15 ظهر)


از خاطره ی دیدار آبشار سمیرم به اغراق همین بس که اگر در صف پل صراط ایستاده و در آخر به سمت جهنم راهنمایی میشدیم ما را خوش تر از آن آشارنما بود!

البته حق مطلب را ادا کرده باشم خودِ آبشار بی باک بود و با صفا و دلنشین؛ ولی مسیرش آدمی را عذاب میداد. فعلا به سمت بروجن میرویم.

هوا خوش است و آفتاب از ندیدن ما ناخوش، و ما از خوشیِ ناخوشیِ او شادانیم! مقصد تازه ی مان شهر "بروجن" هست (از توابع استان شهرکرد). "به نظر میرسد" که به سمت شهرِ شهرکرد میرویم!!!


موسیقی متن: به شاهچراغِت میبرُم به سِیلِ * باغِت میبرُم (2 بار)


* سیل : seil = به زبان شیرین شیرازی و فکرمیکنم لری، میشود نگاه کردن! تماشا کردن!

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۱۸
پیام پژوهان
پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۴ ب.ظ

منغوز!!! *

امروز یه جک دیدم که اتفاقا میخواستم خودم بسازمش اما مصالح ام کم بود!

.

.

.

آب نیترات دار - نان جوش شیرین دار - برنج آرسنیک دار - سبزیجات با فاضلاب -

میوه ها با کود شیمیایی و سموم دز بالا - لبنیات با وایتکس و روغن پالم -

گوشت تاریخ مصرف گذشته - مرغ هورمونی -آلودگی هوا -

پارازیت - پراید و پرواز به سوی ابدیت....

ناموساً تصادفی زنده ایم! :)))

.

.

مسئولین! رسیدیگی نکنید میرید "به جهنم" آااا ! :)))



* منغوز: کلمه ای خویشتن در آوردی به معنای مورد نغز واقع شده! اصن همون جک!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۰۴
پیام پژوهان
تابستونِ چند سال پیش بود که رفته بودیم تبریز! هوا به شدت سرد بود به حدی که بنده لباس گرم خریدم! رفته بودیم یکی از زیباترین پارک های ایران، پارک اَئِل گلی تبریز!
وقتی رسیدیم به این پارک شب بود. چادر برپا شد و ما هوس کردیم یه دوری تو وسایل بازی اونجا بزنیم. یه چرخ فلک توپی اونجا پیدا کردیم (از نوع عمودی، نه افقی!) رفتیم پیش خانواده و گفتیم: کسی یارای چرخ فلک بازی هست؟! جوابی نشندیم! گفتیم: کسی نیست که با ما همبازی شود؟! نه! نبود! ما رفتیم بلیط خریدیم و سوار شدیم! کلا من بودم و یکی دو نفر دیگه تو جایگاه های دیگه ی چرخ فلک! در کل انگار تنها بودم. راه افتاد. یه نیم دور زد، رسیدم بالای چرخ فلک! یه صدای ترق و توروق اومد... چرخ فلک وایساد... من... تنهایی... سکوت...
هیچی دیگه بنده از منظره ی شب شهر تبریز کمال لذت رو بردم! چون فهمیدم چرخ فلک وایساده مسافر بزنه! در طول چرخش چرخ فلک و گردش ما بر روی آن، چندین و چند بار صدای ترق و توروق شنیده میشد، لکن التفات ننموده و بجایش حال نموده!
.
.
.
این خاطره نه از لحاظ ادبی و نه از جنبه ی خاطره ای و نه حتی پند و عبرت، هیچ گونه ارزشی نداشته و اینجانب پس از نوشتن آن دوست داشتیم همه اش را به بادِ دکمه  Del سپرده و وجه ی ننگش را چنگ انداخته و پاک بگردانیم اما حیفمان آمد!
.
.
.
خداوکیلی حتی زبان نوشته هم سالم نیس، توصیه: به دل نگیرید!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۲۳
پیام پژوهان
سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ب.ظ

سفرنامه ی پیام الملوک (بخش 6)

(بخش 6) (1393/5/8) (ساعت 9:00:00 صبح)


دوش ما را خواب خوشی دست داد. گر چه بارها و بارها بیدار شدیم اما دل چسب بود. صبحانه همان شام دیشب بود(!) ؛ نان و پنیر و خربزه. وسایل جمع نموده و هر یک از چهارچرخان به سمت آبشخور* های خویش رفته تا دلشان را از عذاب تشنگی درآورند. فعلا که زیر سایه ی ورزشگاهِ نیمه ساخته ی نه چندان تمیزِ شهر سمیرم در نزدیکی پمپ گاز نشسته ایم. (نه کاکو! همی حالو رفتیم!!!) فی الحال در ماشین نشسته ایم. خلاصه که فعلا به سمت آبشار سمیرم می رویم. باشد که مقصد بزرگ تری را هم انتخاب کنیم.



موسیقی متن: بَلال بلــاالُم، بلال بلــاالُم دِی بلال
بِل تا بنالُم دِی بلال...**

* آبشخور چهارچرخان = پمپ بنزین و گاز

** موسیقی محلی ست!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۲۷
پیام پژوهان